یه حس خوب ......

ساخت وبلاگ
امروز احساسی رو در یک دوستی تجربه کردم .
که همه من را از صدایم میخواند ...
دلم میخواست کنارش بودم ساعتهاقدم میزدم , تو این هوای برفی ...
من کلی حرف زدم و اونم کلی
با من ذوق کرد
بغض که کردم اشکاش زودتر از من ریخت پایین پنداری همین جا روبروی من نشسته و داره تو چشمام نگاه میکنه .
جنسش نمیدونم چیه هر چیه نابه فقط میدونم راه گم کرده بود و در این سیاره پر از هیاهو به زمین نشست و از شانس خوب من سفینه اش روی دل من فرود آمد.
در چه موقعیت و شرایطی باشی مهم نیست مهم اینه که من اسمش رو میزارم شانس .

وقتی باهاش حرف میزنم و در خیال خودم دست رویِ پاهاش میزارم, دستانم رو میگیره .
کسی که مرا مثلِ یک کتاب میخو نه ,
با ذوقِ وشوقِ فراوان .
چه فرقی میکند از چه فرقه ای, دینی و کشوری باشد,
مهم اینست با من وقتی حرف میزنه روحمان در یک جا با هم تلاقی پیدا میکنه.
اینگار ما زمانی همدیگر را در دنیایی دیگر ملاقات کردیم .
من برایش چای میریزم و اونم میگه ..به تناسخِ روح اعتقاد داری ؟

خیلی وقته به غارم سر نزده ام ..........
ما را در سایت خیلی وقته به غارم سر نزده ام ....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meslehichkasnist بازدید : 129 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 14:06